کد مطلب:125540 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:301

آینه ی الهی
ظهور حلم حق، سبط پیمبر

سرور جان زهرای مطهر



علی را وارث اورنگ شاهی

حسن، آیینه ی حسن الهی



شهی كز حلم او گاه تصور

خرد غرق است در بحر تحیر



همانا كوه از آن گسترده دامن

كه چیند خوشه حلمش را ز خرمن



توانایی كه گر گشتی مصمم

دمی بر هم زدی اوضاع عالم



زمین را آسمان كردی به ایما

برآوردی ثری را بر ثریا



بدان قدرت ز دشمن هر چه دیدی

تحمل كردی و بر جان خریدی



به خصم ار صلح كردی، پاس دین بود

كه پاس دین به عهد وی چنین بود



حسن از صلح، دین را شد نگهبان

حسین از جنگ رونق داد بر آن





[ صفحه 95]





دو دستند این دو، از حلم و شهامت

گرفته رایت دین تا قیامت



مر این دو، ملك دین را شهریارند

به عرش پاك یزدان گوشوارند



خوش است اینجا سوی معنی گرایم

بیا تا عرش حقت وانمایم



به هر دل كاین دو تن دارند منزل

بود عرش الهی بی شك آن دل



حسن را درد و محنت از برادر

اگر افزون نباشد، نیست كمتر



سزد بر آن در دریای لاهوت

سرشك از دیده باری همچو یاقوت



كه بدگوهرترین زمره ی ناس

زمرد ساخت لعل وی ز الماس



حسن از آب غلتان شد به بستر

بزد بر خرمن جان آبش آذر



بجز نعش حسن، نعشی به دوران

نگشت از بعد كشتن تیرباران



جراحاتی كه از شمشیر و خنجر

شهید كربلا را بد به پیكر



حسن را بر جگر بودی بس افزون

ز تیر طعنه ی آن فرقه ی دون



«صغیر» از داغشان در شور و شین است

گهی ذكرش حسن، گاهی حسین است





[ صفحه 96]